لعنت ب من ...

ساخت وبلاگ



دیشب ساعت 10 و نیم یهو غیبش زد تا 12 منتظرش موندم و گفتم لابد خوابش برده ...

و خودمم خوابیدم ...

صبح انلاین شدم پیام صبح بخیرش رو گوشیم نبود ...

و خودمم بهش پیام ندادم 11:51دیگه نگران شدم ...و بهش ی پیام دادم کجایی اخه؟

یهو ی صدا از توی حال اومد ک خواهرم ب مامانم میگفت مستر جی رو بردن اتاق عمل ...

هزار تا تصویر از تصادف میاد توی ذهنم ...

ک همون موقع میگه شیشه رگ دستشو قطع کردم میدوم بیرون ...

خواهرم میگه فهمیدی چ بلایی سر نامزدت(البته ب شوخی)اومده ...میگم نه ...

میگه بردنش اتاق عمل میپرسم خونه بوده؟

کجا اینجور شده میگه نمیدونم .  

قلبم هزار تیکه میشه لعنت ب من خونسرد ...

ی خنده ی فیک میزنم میگم چقد بلا سر این میاد  ...

اشکام میریزن و میام صدای تلفن خواهرمو میشنوم ب شوهرش میرم دم در گوش بدم چی میگن خواهرم میگه برو بیرون ...


ب شوهرش میگه چ بلایی سرش اومده چرا گریه کردی اخه ...

من قلبم تو سینه م متلاشی میشه ....خواهرم زنگ میزنه مادر شوهرش اشکامو نمیتونم کنترل کنم اخه لعنت ب این خونسردی من 

الان باید بفهمم چت شده

عشق من:*...
ما را در سایت عشق من:* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : droutine-life6 بازدید : 235 تاريخ : دوشنبه 25 ارديبهشت 1396 ساعت: 4:42